کد مطلب:161786 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:228

نکوهش کلام بلا عمل
چهارم آن كه: بسیاری از اینان داخل شوند در صنفی از آیات و اخبار كه در آنها تهدید عظیمی شده برای آن كه بگوید برای دیگران از مطالب حقه؛ مثل اخلاق حسنه و قبیحه و اعمال ممدوحه و مذمومه و ثواب و عقاب هر یك خصوصا آنچه مربوط است به حضرت ابی عبدالله علیه السلام. و آن جماعت بیاموزند و عمل كنند و به مزدهای خود برسند، ولی گوینده نكند؛ پس به حسرت ابدی گرفتار شود. چنان كه خداوند در كلام مجید خود در مقام توبیخ و سرزنش می فرماید:


اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم [1] .

آیا امر می كنید مردم را به نیكوئی (یعنی به كردن كارهای نیك) و فراموش می كنید یا وامی گذارید خودتان را. و در تفسیر شیخ ابوالفتوح رازی مروی است از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم كه فرمود شب معراج مرا به آسمان بردند جماعتی را دیدم كه لبهای ایشان را می بریدند. چنان كه می بریدند باز دیگر باره تمام می شد. من گفتم: ای جبرئیل اینان كه اند؟ گفت: هولاء خطباه امتك یقولون مالا یفعلون و یأمرون الناس بالبر و ینسون انفسهم اینان خطیبان امت تواند كه گفتند و بر آن كار نكردند و مردمان را امر به معروف كردند و خویشتن كار نبستند. [2] .

و نیز از آن حضرت روایت كرده كه فرمود: سخت تر روز قیامت به عذاب، عالمی باشد كه او را به علم خود منفعت نبود. [3] .

و نیز از آن جناب صلی الله علیه و آله و سلم روایت كرده كه فرمود: مثل آن كسی كه مردم را خیر آموزد و خود كار نبندد، مثل چراغ باشد كه خویشتن می سوزد و دیگران را می فروزد. [4] .

و نیز از آن بزرگوار روایت كرده كه فرمود: فردای قیامت هیچ مرد را رها نكنند كه قدم از قدم بردارد تا از عهده چند چیز به در نیاید: از برنائی، كه به چه به پیری رسانید؛ و از عمر، كه در چه صرف


كرده؛ و از مالش، كه كجا كسب كرده و به كجا خرج كرده؛ و از عملش كه بر آن كار كرد یا نكرد. [5] .

و در «امالی» صدوق و «محاسن» برقی مروی است كه مفضل عرض كرد به حضرت صادق علیه السلام كه: به چه شناخته می شود آن كه نجات یافته؟ فرمود: هر كس گفتارش موافق باشد با كردارش. او نجات یافته. و هر كس كردارش موافق نباشد با گفتارش پس او مستودع است؛ یعنی ایمانش در قلبش ثابت نیست بلكه به منزله ودیعه است كه روزگاری با اوست و به امتحان جزئی از دستش می رود. [6] .

و عیاشی در تفسیر خود روایت كرده از یعقوب بن شعیب كه: سؤال كرد از حضرت ابی عبدالله علیه السلام از آیه شریفه اتامرون الناس [7] الخ. پس حضرت دست مبارك را بر حلقش گذاشت و فرمود: مانند كسی كه خود را ذبح كند؛ [8] (یعنی آنان كه امر به نیكوئی می كنند و خود نمی كنند، به دست خود خویشتن را ذبح می كنند و هلاك می نمایند). و در اخبار بسیار رسیده در تفسیر آیه مباركه فكبكبوا فیها هم

ی
والغاون [9] برو در می افتند در جهنم مشركین و غاوین. كه مراد از غاوین كسانی اند كه برای مردم امور حقه را كه موافق عدل و حكمت است توصیف كنند از طاعات و اخلاق حسنه و عقاید حقه، و خودشان به خلاف آنچه گویند عمل كنند و اعتقاد دارند. [10] .

و نیز در احادیث كثیره این مضمون به این نحو رسیده كه فرمود: سخت ترین مردم در حسرت و ندامت روز قیامت كسانی اند كه وصف نمایند برای دیگران عدل را و خود به خلاف آن رفتار نمایند [11] .

و در تفسیر آیه شریفه ان تقول نفس یا حسرتا علی ما فرطت فی جنب الله [12] .

نیز فرمودند كه: آن جماعت اند كه حسرت خورند و این سخن را گویند.


و از این رقم اخبار بسیار است و جمله از آنها در باب آداب اهل علم مذكور است. و پوشیده نیست كه از این جماعت اند طایفه ای از روضه خوانان، خصوصا آنان كه در این كاسبی مقدمات وعظ را پیش گیرند و گاهی خطب بلیغه امیرالمومنین علیه السلام و مواعظ شافیه و رفتار و كردار آن حضرت را ذكر كنند، و مردم را از محبت دنیا و آفات و بلیات و مهلكات آن به ترسانند، و بر بغض دنیا و زهد در آن ترغیب و تحریص نمایند، و به حالات پیشوایان دین و خواص اصحاب و علماء راشدین استشهاد كنند؛ و گاهی از رذایل حبیئه و صفات قبیحه سخن گویند و محفوظات خود را از كتاب غزالی شافعی و تابعانش در نهایت فصاحت و بلاغت، بی توقف و لكنت بیان كنند، و آیات و احادیث مناسب آن مجالس را مرتب و منظم ذكر نمایند، ولكن خود چنان شیفته جیفه دنیا و آلوده به خبایث رذایل اند كه اگر صاحب مجلس در وقت دخول یا خروج او غفلت كند و به لوازم تكریم و توقیر او كه متوقع است، عمل نكند؛ یا او را از همقطاران، دو قران مثلا كمتر به دهد، مهموم شود، گله كند، ایراد نماید، بد گوید، مزد را پس دهد، دوباره به آنجا نرود، متاع خود را بزرگ شمرد بهاء آن را اندك داند، و در نسب و حسب و رفتار و كردار همقطاران عیب گیرد و در عداد خویش محسوب ننماید. با این حالت ذمیمه و افعال قبیحع، از اهل دنیا بدها گوید و خود را اهل الله و اهل آخرت پندارد. گویا به جهت مقداری از محفوظات منبریه او، از همه خرابی قلب و قبایح او گذشتند. و بر دانای بصیر مستور نیست كه البته با این سیره سئیه و سریره خبیثه، داخل خواهد بود در اخبار گذشته و به حسرت و ندامت سخت در آخرت معذب خواهد گردید. و در «عیون» صدوق مروی است كه: چون زید برادر حضرت رضا علیه السلام خروج كرد و مأمون او را گرفت و نزد آن حضرت فرستاد، حضرت او را توبیخ كرد و به او فرمود: اگر


چنان دیدی كه معصیت كنی خداوند را و داخل شوی در بهشت و موسی بن جعفر علیه السلام اطاعت كرد خداوند را و در بهشت داخل شد، پس تو كریمتری نزد خداوند عزوجل از موسی بن جعفر علیه السلام! و الله نمی رسد احدی به آنچه در نزد خداوند عزوجل است، مگر به فرمانبرداری او. و تو گمان داری كه به معصیبت به آن خواهی رسید! و بد گمان كردی! پس رید عرض كرد من برادر توأم و پسر پدر شمایم. حضرت فرمودند: تو برادر منی مادامی كه اطاعت كنی خداوند عزوجل را. آنگاه قصه نوح و پسرش را ذكر فرمود و این كه خداوند پسرش را به جهت عصیان بیرون كرد از اهل آن جناب. [13] .

و غرض آن كه تو هم به جهت معصیت، از برادری من بیرون شدی. پس اگر معصیت، اتصال برادر چنین امامی و پسری چنان امامی را قطع كند، هرگز نگذارد كه بیگانه به ایشان متصل شود و به سمت چاكری و خادمی پیدا كند. و از آنچه گفتیم معلوم شد كه اگر از اهل علم و علماء العیاذ بالله، به درد این طایفه مبتلا و در این ورطه هلاكت افتاد و به انواع حیل و خدعه، علم دین را وسیله تحصیل مال كند، در عذاب با او شریك است. و به هر اندازه قدر علم بالا رود و اهتمام در تعلیمش بیشتر كرده باشند، با تعلیمی چنین كه علم دین را با آن شرافت، محل سرمایه كسب كند، البته عذابش سختتر و حسردتش بیشتر خواهد بود. [14] و در اخبار متواتره شرح آنها شده چون


رساله موضوع نیست برای حال آن جماعت لهذا ذكر نكردیم. و لازم است در این مقام



[1] بقره: س 2، آيه 44؛ انعام: س 6، آيه 41.

[2] تفسير روح الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازي، تصحيح و حواشي ابوالحسن شعراني، ج 1، ص 165.

[3] همان، ص 165.

[4] همان، ص 165.

[5] همان، ص 166.

[6] الامالي اوالمجالس، صدوق، قدم له شيخ حسين اعلمي، ص 293، مجلس 57، حديث 7. «بم يعرف الناجي؟ فقال: من كان فعله لقوله موافقا فهو ناج...» رك ايضا: بحارالانوار، مجلسي، ج 2، ص 30، حديث 17 كه از محاسن برقي نقل كرده است.

[7] بقره: س 2، آيه 44؛ انعام: س 6، آيه 41.

[8] كتاب التفسير، عياشي، تصحيح سيد هاشم رسولي، ج 1، ص 43، حديث 37، تهران. انتشارات، بي تا. در تفسير قمي است كه اين آيه درباره گويندگان و قصه گويان نازل شده است. تفسير قمي، علي ابن ابراهيم، ج 1، ص 38؛ رك ايضا، بحارالانوار، مجلسي، ص 72، ص 223.

[9] شعراء: س 26، آيه 94.

[10] تفسير نورالثقلين، الحويزي، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي، ج 4، ص 59، احاديث 53، 57 و56 و55 و54، قم، افست علميه، بي تا؛ البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم حسيني بحراني، ج 3، ص 185، قم، موسسه اسماعيليان، طبع سوم، بي تا، احاديث 1، 5 و4 و3؛ تفسير القمي، تصحيح سيد طيب موسوي جزائري، ج 2، ص 133، قم موسسه دارالكتاب، 1387 ه- در چند حديث از مأخذ فوق اين عبارت آمده است «هم قوم و صفوا عدلا و عملوا بخلافة» المحاسن، برقي، تحقيق محدث ارموي، ج 1، ص 120، حديث 134؛ رك ايضا: بحارالانوار، مجلسي، ج 2، ص 26، حديث 3 و 4، ص 30؛ حديث 16، ص 35؛ حديث 35 و 36، و ص 37، حديث 52 كه در اين حديث آمده است قال: «الغاوون هم اللذين عرفه الحق و عملوا بخلافه» و ج 69، ص 88، حديث 30.

[11] الكافي، كليني، تحقيق علي اكبر غفاري، ج 2، ص 299، باب من وصف عدلا و عمل بغيره، حديث 5 -4 -3 -2 -1- در ذيل اين روايت مرحوم مجلسي بياني دارد مي گويد: «من وصف عدلا» يعني براي مردم بيان كند امر حقي را كه موافق قانون عدالت است؛ و يا امر معتدلي را كه به افراط و تفريط مايل نيست ولي خود به آن عمل نكند؛ يا اين كه دين حق را توصيف كند ولي خود طبق آن عمل نكند. رك بحارالانوار، مجلسي، ج 72، ص 223.

[12] زمر، س 39، آيه 56.

[13] عيون اخبارالرضا، صدوق. ج 1، ص 259، بيروت، منشورات اعلمي، چاپ اول، 1404 ه-.

[14] در اخبار بسيار، تحصيل مال و امرار معاش از راه دين و تبليغ مسائل ديني نهي شده است. و از طرفي دريافت وجه از مردم در قبال وعظ و يا سوگواري اهل بيت عليهم السلام عوارض جديدي ايجاد كرده است كه همواره علماي دلسوز همچون محدث نوري بر آن فريادها نموده اند. سخن آن است كه چه مي بايد كرد تا عوارض كمتري ايجاد شود و رسالت تبليغ دين نيز به شايستگي ادامه يابد؟ آنچه در اين ميان جاي انديشه دارد اين نكته است كه مبلغان و خطيبان و گويندگان ديني و حتي برخي از مناصب ديگر چون ائمه جماعت و... چگونه بايد امرار معاش نمايند. شايد رفع اين مشكل جز به يكي از طرق چهارگونه ميسر نباشد: الف: يا بايد از طريق بيت المال اداره شوند و بيت المال اعم او سهم امام و ديگر صدقات جاريه و موقوفات معني شود. ب: از طريق مردم و گرفتن وجهي در قبال وعظ و... ج: اين كه شغلي غير از اين مشاغل براي امرار معاش خود دست و پا كنند د: دولت تامين كننده آنها باشد همانند روحانيون اهل سنت جز اين چهار روش فعلا به ذهن نگارنده اين سطور نمي رسد و هر كدام از اينها داراي محسنات و آفاتي است كه مي بايست بعد از بررسي و تحليل آنها، هر كدام به صلاح نزديكتر است، توصيه گردد. ابتدابه تحليل روش دوم مي پردازيم كه بيشتر جا افتاده و معمول است.دراين روش گويندگان و روضه خوانان مستقيما ازمردم پول دريافت مي كنند،آن هم در قبال وضع و يا مصيبتي كه ارائه مي دهند. اين روش داراي محاسني است: از آنجمله اين كه وظيفه تبليغ به صورت خودكار و خودجوش در سراسر كشور قابل گسترش است و به هيچ دفتر و برنامه اي نياز ندارد. اعتبار و بودجه اي نمي خواهد. هر فردي كه توانايي وعظ دارد و هر فردي كه قدرت مالي بر تشكيل اين مجالس، به راحتي يكديگر را مي يابند و مجالس به مناسبتهاي گوناگون و ايام تبليغي برگزار مي گردد. اگر بنا باشد اين تعداد مجلس و اينهمه گوينده و روضه خوان از جائي هماهنگ شوند، ملاحظه كنيد به چه مقدار اعتبار مالي و برنامه ريز نيازمند است. امروز خود مردم احساس تكليف مي كنند و به راحتي فردي را كه مي پسندند براي مجالس خود برمي گزينند، مستعمان خود را دعوت مي كنند و جلسات به صورت مرتب برگزار مي شود. و گوينده را نپسنديدند، در جلسات بعدي از ديگري دعوت مي كنند. و گوينده نيز اگر وضعيت مجلس را مناسب نديد، از قبول آن امتناع مي كند و مشكلي نيز نخواهد شد. البته اين حسن، بسيار داراي اهميت و قابل توجه است. حضور و يا اقامت بسياري از گويندگان و اقلا روضه خوانان در شهرستانهاي دور و نزديك با اين سيستم ميسر شده است كه هم زندگي خود را مي گذرانند و هم كار خود را انجام مي دهند. و بسياري از ائمه جماعات، با همين سيستم مساجد را باز و گرم نگه داشته اند؛ در حالي كه سازمان روحانيت براي تحقق و ايجاد آن، هيچ مسؤليت و يا كار اضافه اي را بر دوش نمي كشد. و مردم براي يافتن امام جماعت، راسا خود اقدام مي كنند و هر كس را مي پسندند و بيشتر با شرايط خويش مي بينند، بر مي گزينند. اين سيستم جايگاه مردمي روحانيت را عميقتر كرده و مردم رابطه اي صميمي با آنها برقرار مي كنند؛ زيرا روحاني مجبور است همواره چه در وعظ و چه در مساجد ملاحظه مردم را بنمايد و توقعات و انتظارات و خواسته هاي آنان را مد نظر داشته باشد. گذشته از اين كه اين سيستم برخي از واعظان و گويندگان و روضه خوانان را بسيار فعال و پركار كرده است؛ كه به نظر مي رسد؛ اگر مساله ارتزاق نباشد، شايد به نيمي از اين كار هم تن در ندهند. اين كه ديده مي شود يك گوينده در بعضي از ايام تبليغي ده سخنراني يك ساعته را پذيرفته! و يا يك روضه خوان در يك روز چهل تا پنجاه روضه را مي پذيرد! و نه تنها هيچ گلايه و شكايتي ندارد، بلكه بر آن مفتخر و خوشحال است، به آن دليل است كه اين تلاش سخت و طاقت فرسا، اندكي از توشه زندگي او را تأمين. مي كند. در غير اينصورت هيچ انگيزه اي براي تلاش بيشتر باقي نخواهد ماند. و اخيرا ديده شده بعضي از ائمه جماعت نيز فعالتر شده اند و يك وعده نماز را در چند جا برگزار مي كنند! شايد بتوان مجموعه اين محاسن را در چند بند خلاصه و دسته بندي كرد: 1- گسترش طبيعي و بدون برنامه ريزي مجالس وعظ و سوگواري 2- انتخاب و گزينش آزاد گوينده از طرف باني و باني از طرف گوينده 3- هماهنگي مجالس با گوينده و مستمعان 4- اقامت وعاظ و گويندگان در شهرستانها و مراكز مختلف 5- گرمي مجالس و مساجد 6- ارتباط عميقتر با مردم 7- هماهنگي سخن و فعاليت با خواست و تقاضاي مردم 8- تلاش بيشتر وعاظ و گويندگان 9- تامين زندگي مبلغان از طرف مردم و عدم نياز به پيش بيني اعتبار آفات و معايب اين روش را مي توان به صورت خلاصه و بدون شرح در چند بند زير خلاصه كرد: 1- روح اخلاص و ناآلودگي وعظ و خطابه را كاهش مي دهد 2- باعث عوامگرايي وعاظ و حتي برخي از ائمه جماعت مي شود 3- كالاي ديني همانند ديگر كالاهاي ارزشگذاري مالي و مادي مي شود 4- بسياري از حقايق ديني كه ممكن است با سنتها و يا با ذوق عوام چندان سازگار نباشد، مسكوت مي ماند. 5-اثرگذاري مجالس وعظ به علت آلوده شدن گوينده به حداقل كاهش مي يابد 6- عده اي بدون صلاحيت كه وعظ و يا روضه خواني را وسيله اي براي تحصيل مال پنداشته اند، به اين حرفه مي پردازند 7- جلب نظر باني و مستمع، بيش از انجام وظيفه و جلب رضاي الهي در انديشه وعاظ جاي خواهد گرفت 8- بدعتها و اكاذيب به علت جلب عوام و عدم كنترل، به نام دين و تشيع گسترش مي يابد. 9- حريت و آزادمنشي گوينده و روحانيت را به شدت تحت تاثير قرار خواهد داد 10- عملا به علت آلودگي اين روش، افراد با صلاحيت و پرهيزگار رغبتي به وعظ و گويندگي نشان نخواهند داد و ميدان براي افراد نالايق بازتر خواهد شد. و بسياري از آفات ديگر كه مجالي براي طرح تمامي آنها نيست و طرح برخي از آنها آفت زاست! حال بايد مقايسه كرد كه اگر 10 حسن و 10 آفت اين روش داشته باشد، مي بايست سبك و سنگين كرد و پس از مقايسه ارزيابي نمود كه اگر اين آفت را بپذيريم، با وجود اين محاسن قابل تحمل است يا خير؟ لطفا در آفت اول اين روش دوباره دقت نمائيد. با اين كه شرط اول وعظ و گويندگي و تبليغ دين، اخلاص گوينده است تا در مستمعان تأثير بگذارد، آيا با چه چيز و با چه قيمتي مي توان اين شرط را ناديده گرفت؟! ممكن است گفته شود: گرفتن اجرت منافاتي با اخلاص گوينده ندارد! پاسخ آن است كه منافات دارد، مگر اين كه اخلاص را به گونه اي ديگر معني كنيم و اين كار براي توجيه گران چندان مشگل نيست. گذشته از اين كه واقعيت، اين تنافي را به خوبي نشان داده و مي دهد. و اگر امكان عمومي داشت، اهل بيت عليهم السلام اينقدر نهي نمي كردند. خير، بدون تعارف بايد گفت: در اين روش، اخلاص گوينده و هم باني به سختي به خطر خواهد افتاد. شايد يك مقايسه ابتدائي، هر خواننده اي را به اين نتيجه برساند كه مقدار آفت و خساراتي كه از اين روش نصيب مي شود، هموزن و همسنگ با محاسن آن نيست و مي بايست چاره اي ديگر انديشيد. گذشته از اين كه ما در برشماري آفات اين روش كمي بيش از اندك، تساهل نشان داده و برخي از آفات را ناديده گرفتيم. اما روش سوم: مسلم هر انديشه وري معتقد است كه اگر براي كل روحانيت اين امكان وجود مي داشت كه بتوانند از طريقي غير از طرق امروزي امرار معاش نمايد و ضمنا چيزي از وظائف و رسالتهاي خود را فرو نگذارد، بسيار مناسب و شايسته ترين روش است؛ فقط سخن در امكان وقوعي آن است؛ حتي در شرح حال برخي از معصومين عليهم السلام آمده است كه براي ارتزاق به كسب مي پرداختند تا از بيت المال استفاده نكنند. ممكن است براي بسياري جمع ايندو و مشگل و يا فعلا غير ممكن تلقي شود؛ ولي جا دارد كساني كه در ابتداي راه اند، تحقق اين مهم را در دستور و برنامه كار خويش به بينند؛ زيرا انجام وظيفه خالصانه و بدون آلودگي و خطر جز ار اين راه، بسيار سخت و مخاطره آميز است. ممكن است براي برخي اين امكان وجود نداشته باشد، ولي برخي ديگر برايشان مقدور است به شرط آن كه از اول، احساس نمايند كه اين كار يكي از شرائط مهم انجام وظيفه اي است كه براي آن به رنج تحصيل علوم ديني پرداخته اند. امروز مشاهده مي شود برخي از فضلاء خدا ترس و نگران، آرزو مي كنند اي كاش مي شد كاري كرد كه بدون نياز به درآمدهاي مرسوم روحاني بودن، به تبليغ و وظائف صنفي خود پرداخت و بدون هيچ چشمداشتي خالصانه از خدا و اهل بيت عليهم السلام سخن گفت و يا چيزي نوشت. اما روش چهارم: اين كه دولت تامين كننده هزينه آنها باشد. اين روش گر چه محاسني دارد، ولي دو خطر بزرگ اساسي اين پيشنهاد را متزلزل مي كند: 1- اين كه كل روحانيت شيعه را وابسته خواهد كرد. و استقلال حوزه را - كه ميراث عظيم و كهن بزرگان تشيع است - به خطر خواهد انداخت. استقلالي كه رمز هويت و مايه اصلي قوام و دوام روحانيت شيعه بوده است. 2- خطر توجيه گري و مداحي و يا به عبارت قديمي آن (وعاظ السلاطين) شدن را در پي دارد. كه تحقق آن تمامي زمينه هاي مردمي و نفوذ معنوي روحانيت شيعه را تحت تاثير قرار خواهد داد. و بديهي است اين دو خطر به معناي انهدام اساس روحانيت شيعه است و كمتر كسي با توجه به آنها و خطرات بسيار ديگر، آن را توصيه مي كند. و اما روش اول: حق آن است كه مي بايست بيت المال ديني (منظور خمس، صدقات جاريه و موقوفات... است) متكفل هزينه زندگي آنان باشد. آن هم براي كساني كه امكان ارتزاق به جز از اين طريق را ندارند. اگر سر و ساماني به وجوهات شرعيه داده شود و صدقات و موقوفات نيز در اختيار سازمان روحانيت قرار گيرد، امكان تامين وجود دارد. پيش از انقلاب گاهي صحبت مي شد كه موقوفات بيشتر در جهت فعاليتهاي تبليغي و ديني است و مي بايست در اختيار روحانيت باشد؛ ولي پس از انقلاب كه تحقق آن ميسر بود، به توجه نشده است. با ذكر اين نكته كه مي توان با تبليغ و روشن نمودن جهت مصارف آن، مردم را به اين سنت حسنه تشويق نمود و زمينه اي براي تامين هزينه هاي روحانيت و مسائل علمي و تبليغي فراهم كرد. حال كه مديريتي در حوزه ايجاد شده و وظائفي را به عهده گرفته است، مي توان براي سامان يابي برخي از كاستيها از اين نقطه آغاز كرد. به جاي آن كه هر روز، با دستان بسته و خالي از آنان توقع كاري كارستان داشته باشيم، مي توان با همين اعتبار، توان مالي آنان را افزايش داد. البته اين كار بايد با نظارت بلكه با مشاركت و نظر جدي مراجع معظم صورت گيرد و هيچ گونه شائبه وابستگي به بيرون از حوزه نداشته باشد. در غير اينصورت آفاتي بيش از آنچه امروز شاهد هستيم، متوجه روحانيت و حوزه خواهد شد. ضمنا مديريت حوزه مي تواند براي تامين شايسته تر هزينه ها به برنامه ريزي اقتصادي و سرمايه گذاريها مناسب، بدون خطري جدي و آفاتي غير قابل رفع، به حيات علمي و تبليغي خويش ادامه دهد. و اين پيشنهادي است كه - به نظر نگارنده - مي بايست سازمان روحانيت به آن بپردازد و تشكيلاتي را براي آن سازمان دهد؛ در غير اينصورت خطرات سختي را در پيش روي خواهد داشت. اگر چه در اين سيستم آفاتي به ذهن مي رسد؛ ولي در قبال آفات ديگر روشها، بسيار قابل تحملتر است و برنامه ريزي اقتصادي در سطح كلان و تزريق اعتبار از طريق درآمد حاصله، هم ارزش وقت گذاري را دارد و هم به ارزشهاي حوزوي لطمه وارد نخواهد كرد. چه كسي گفته است كه سازمان روحانيت بنشيند تا ديگران با پرداخت اندكي از درآمدهاي خويش با هزاران توقع - گرچه در واقع وظيفه خويش را انجام مي دهند - فكر كنند اداره كننده اصلي تشكيلات روحانيت اند. امروز كه زمينه چنين فعاليتهايي فراهمتر است با ايجاد تشكيلاتي مستقل و با استفاده از توان خبرگان فن، مي توان راه جديدي براي تامين هزينه هاي حوزه ها فراهم آورد. به هر صورت تمامي آنچه گفته آمد تصويري از نابسامانيهاست و ارائه پيشنهادي خام براي حل و فصل و كاستن برخي از آنها. مهم آن است كه در متون ديني ما علم - بالاخص علم دين - براي دنيا نهي شده و طريقه مرسوم، خواسته و يا ناخواسته اين اصل اساسي را سخت به خطر انداخته به گونه اي كه فلسفه اصلي تبليغ دين تحت الشعاع قرار گرفته است و مي بايست مصلحان و انديشه وران چاره اي بيانديشند. به عنوان تبرك بي مناسب نيست به چند روايت ديگر كه نهي از علم براي دنيا شده - به جز آنچه مؤلف در متن آورده - اشاره شود: روي عن علي بن ابي طالب عليه السلام قال: قال رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - «من طلب العلم لله لم يصب منه بابا الا ازداد في نفسه ذلا و في الناس تواضعا، و لله خوفا و في الدين اجتهادا و ذلك اللذي ينتفع بالعلم فليتعلمه. و من طلب العلم للدنيا و المنزلة عند الناس و الحظوة عند السلطان لم يصب منه بابا الا ازداد في نفسه عظمة، و علي الناس استطالة و بالله اغتررا و من الدين جفاء فذلك اللذي لاينتفع بالعلم فليكف و ليمسك عن الحجة علي نفسه و الندامة و الخزي يوم القيامة» هر كس دانش را براي خدا بجويد، دري از دانش بر او گشوده نشود مگر اين كه در خويش احساس كرنش بيشتر كند و در ميان مردم فروتن و ترس او از خدا بيشتر شود و در دين تلاش او افزونتر گردد. و چنين كسي از دانش بهره برد پس چنين دانشي را فراگيرد. و كسي كه دانش را براي دنيا و بزرگي كردن در ميان مردم و يا براي بهره اي نزد سلاطين بجويد، دري از دانش بر او گشوده نشود مگر اين كه در نفس خود احساس خود بزرگ بيني كند و بر مردم گردن فرازي نمايد و در برابر خداوند بيشتر مغرور شود و به دين بيشتر جفا كند؛ چنين كسي از دانش بهره نبرد. پس دست بداريد از اين كه بر عليه خود حجتي فراهم آوريد و براي قيامت خو پشيماني و زياني. بحارالانوار، مجلسي، ج 2، ص 34، حديث 33؛ روضةالواعظين، فتال نيشابوري، ج 1، ص 11، قم، منشورات شريف رضي، چاپ اول، 1368 ه-ش. و قال اميرالمومنين - عليه السلام -: «لو ان حملة العلم حملوه بحقه لا حبهم الله و ملائكته و اهل طاعته من خلقه و لكنهم حملوه لطلب الدنيا فمقتهم الله و هانوا علي الناس» اگر دانشمندان به شايستگي دانش خويش را برمي داشتند، خدا و فرشتگان و بندگان فرمانبردار او، آنها را دوست مي داشتند؛ لكن آنها دانش را براي جستجوي دنيا برگزيدند، پس خدا آنها را دشمن مي دارد. همان، ج 2، ص 37، حديث 48.